خواب دیدم رفته ام در صحنه هواپیما و کنار مأموران داشتیم برای پیدا کردن پیکر امیرحسین جستجو می کردیم،چند ساعتی گذشت که یک دفعه گفتند امیرحسین پیدا شد.توی اون هیاهو “شاه محمد"را دیدم(شاه محمد کارگر افغانی شیعه ای بود که سه سال پیش برای من چند روزی کار کرده بود و بیشتر کاظمین و کربلا بنّایی میکرد که برای من یک کاشی فیروزه ای از حرم آورده بود که بعدها شنیدم توی کاظمین شهید شده)
اومد جلو و بغلم کرد و گفتم” شاه محمد"کجا بودی؟گفت کربلا و کاظمین کاشی کاری صحن امامین را انجام می دهم و سه چهار روزی است که یک معمار جوان آمده.خیلی جوان است ولی خیلی کارش درسته،گفتم اسمش چیه.؟گفت ما بهش میگیم “سردار حسین”
گفتم کجاست؟گفت اونجاس.نگاه کردم پشتش به ما بود ولی خود امیرحسین بود،گفتم:ایشون که خیلی جوان است،کاشی کاره بلده؟کاشی های شما که خیلی ظریفن.چطور با این سن کم بلده؟گفت نه از اون کاشی های بزرگی که یکیش و بهت داده بودم،و گفتم کاشی حرم کاظمین است،از اونها کار میکنیم.تازه به خاطر"سردار حسین"چهار روزه که گفتن بیایم داخل حرم امام حسین (علیه السلام) را کاشی کنیم و سردار حسین هم نظارت کنند
(یکی از همکاران این خواب را دیدند که همین خواب تبدیل شد به “رویای صادقه” و همان روز با ما تماس گرفتن و گفتن پیکر امیرحسین شناسایی شده و ایشون همان کاشی حرم را که کارگرشون براشون آورده بودن و به خانواده وصیت کرده بودندکه همراه شون داخل قبر بذارن رو آوردن و دو دستی تقدیم ما کردندو گفتند این امانتی پیش من برای امیرحسین،و ما هم کاشی حرم و پارچه سبز را که هدیه ای از امام حسین (علیه السلام) بود را گذاشتیم پیکر بی سر امیرحسین…
راوی پدرشهید
#شهید_امیرحسین_قربانی
#هواپیما_اوکراینی
آخرین نظرات